جستجو در اشعار و مطالب سایت
نظرسنجی
ساده |
![]() |
![]() |
![]() |
کتابها - کتاب دریچه | |||
زن بي سواد قد كوتاه
چادري سياه بر سر داشت
نان بربري به دستش بود
و هزار فكر در سر داشت میهمان به پشت در داری پرده های خانه ات رنگی میل و کاموا و هزارن عشق روی ایوان ،هاونی سنگی
خیره بر پنجره می گردی... می روی و باز می گردی ... ظرفی از محبت و گرمی بر سر اجاق گاز خود خوش به حالت ای زن ساده گریه داری با نماز خود ... می روی به دیدن مادر رو به آن کوچه که بن بست است خوش به حالت ای زن ساده انتظاری در نگاهت هست ...
زندگی برایت آبی رنگ ...
|
ما که را گول زدیم؟
بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم
بیخودی حرف زدیم
که بگوییم زبان هم داریم
قدر لحظه های عمر را بدانیم
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
حاضرین در سایت
ما 106 مهمان آنلاین داریمآمار بازدید کنندگان
![]() | امروز | 521 |
![]() | کل بازدیدها | 709896 |